سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

91/5/23
3:57 ص

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم...

گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو
قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون
واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه
بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:
نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی
مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد!!!

  

91/5/23
3:51 ص

وقتی خودمون رو جای مردم زلزله زده آذربایجان شرقی می ذاریم می بینیم که از دست دادن عزیزانمان چقدر سخته.

چقدر سخته که دیگه صدای  بچمون رو نشنویم ،دیگه نبینیمش ، چقدر سخته که دیگه دست پر محبت پدر و مادرمون رو نتونیم لمس کنیم ، دیگه همسرمون رو نبینیم .

وقتی عکس مادری می بینیم که بالاسر جنازه بچه هاش نشسته و با ناباوری بهشون نگاه می کنه و از ته دل فریاد می زنه ، چه حسی بهمون دست می ده؟

من خودم یه مادرم ، هیچ وقت دلم نمی خواد با چنین صحنه ای روبرو بشم ، ای کاش می تونستم کاری براشون انجام بدم ، ای کاش می تونستم مرحمی برای زخمهای قلب و روح اون مادر باشم.

ولی حیف که بجز دعا هیچ کاری از دستم بر نمی یاد.

ای کاش اون خونه ها اینقدر سست نبودن ، ای کاش هیچ کدوم از اون بچه ها ، زن ها و مردها اون ساعت توی خونه نبودن ، ای کاش .......................

از خداوند بزرگ و مهربون براشون طلب صبر برای بازماندگان و آمرزش برای رفتگان و شفای عاجل برای مجروحان دارم، امیدوارم که دیگه هیچ وقت ایران عزیز و هم میهنانمون یه همچین فاجعه ای رو نبینن.


  

89/11/12
3:19 ع



درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .

پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟

از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و....

حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

  


  

89/11/4
2:8 ع

از آن روز که خورشید به جای آسمان،
در بالای نیزه می‌درخشید، 40 روز گذشته است.

حالا دیگر کاروان اسرا به زخم زبان،
به تازیانه، به شلاق عادت کرده‌اند.

چوب خیزران دیگر بر لب‌های مبارک
حضرت سید‌الشهدا (ع) فرود آید یا نه، فرقی ندارد.

40 روز است یتیمان حسین
در خرابه‌های شام، منزل گزیده‌اند.

جوانان بنی‌هاشم جملگی به شهادت رسیده‌اند.

کوچه بنی‌هاشم را حزنی عظیم و غمی بزرگ فراگرفته
و جز ناله «ام‌البنین» دیگر صدایی شنیده نمی‌شود.

بنی‌آدم دیگر اعضای یک پیکر نیستند...
بنی‌آدم پیکر بنی‌هاشم را قطعه ‌قطعه کردند
و آدم(ع) از محمد(ص) شرمنده شد.

بنی‌آدم به‌خاطر یک مشت گندم،
مردم را به جان حسین انداخت
و سم اسب‌ها تا می‌توانستند
روی ابدان بریده بریده تاختند.

اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین
وشایعت وبایعت و تابعت علی قتله
اللهم العن جمیعا


  

89/11/4
2:7 ع

سلام بر حسین و اربعینش،
سلام بر زینب و اندوه جانکاهش
سلام بر اشکهای غریبانه سید الساجدینش
سلام بر اربعین و زائرانش!
سلام بر کاروانیان به سوگ نشسته
که به سوغات بر مزار کشتگان،
عشق بردند
واندوه را به مویه نشستند.
یا ثار الله و ابن ثاره
به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت،
اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم.


  

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ