89/10/26
11:1 ع
سارای من دیروز اولین برف زندگیش رو دید (پارسال خیلی خیلی کوچولو بود ، تازه نبردیمش هم بیرون) از تعجب داشت شاخ در می آورد ، دونه دونه برفها رو می خواست بگیره ولی آب می شدن اونم رو زمین دنبالشون می گشت تا اینکه باباش یه مشت برف بهش داد ، از خوشحالی و تعجب چشماش گرد شده بودن آخه دونه های برف شبیه یونولیت بودن و هر وقت می ره سراغ یونولیتها ما باهاش دعوا می کنیم ولی ایندفعه از ما گرفت ولی دید که سرد و خیسه. بعد همه رو دست مالی کرد.
خدا رو شکر که بالاخره این نعمت آسمونی برای ما ایرانی ها هم نازل شد ، دیگه داشتیم عقده ای می شدیم